وتو چه میدانی نوشتن چیست؟
وقتی دست وقلم ، در آغوش هم به رقص در می آیند
وگویی پیست زیر پایشان که انبان برف است نمایانگر
رد پایشان می شودو چه شوقی دارد آن زمان که بدانی
پایه ریز این رقص ، ذهن خلاقی بوده که کم تر کسی چون تو
از آن بهرهمی برد، وخدایت با دادن آن تورا متمایز ساخت
وچقدر نمایان ساختن چیزی از دنیای عدم به واقع لذت آفرین است
گویی حس خلق و آفرینش در تو زندهمی شود و لذت خلق عجیب
!وصف ناپذیر است
خدایا خسته ام ، بی سرپناهم یاری ام کن
خدایا بی کس وتنها شدم من یاری ام کن
گر از تو رو بگرداندم من اکنون
پشیمانم خدایا یاری ام کن
ز تنهایی به هر کویی رسیدم
از آن چندی به یاری برگزیدم
من اما باز هم با این همه کس
به جزتو یاوری بهتر ندیدم
شاعر : بدیع
رمضان آمد ومن شادشدم
درضیافتت خدا ،جاشدم
گر که از سر گناهم گذری در این ماه
می شوم شاکرتو من هرماه
تولدت را چه کسی تبرک می گوید وقتی
همیشه تنهایی ....
مگر اینکه محض دلخوشی خودت به خودت تبریک گویی!
تولدت با 1 روزتآخیر مبارک خودمن!
یارب از ازل مهر تو در دل داشتم
شورعشق و بی قراری در دلم انباشتم
چون که از عمر گرانم روزها چندی گذشت
رنگ یادت در دلم کم شد وشایدهم برفت
بعد یادت زندگی بی رنگ شد
بعد نامت این وجودم سنگ شد
لحظه ای اما ز یادم این گذشت
که تو هستی مهربان و باگذشت
بعد آن دیگر دلم آرام شد
جنس من از جنس استغفار شد
پس بکردم توبه به درگاه دوست
مطمئنم حرف دل مقبول اوست!
شاعر : بدیع
هستی امروزت را
به گمان بودن فردا
نفروش ...
دست نوشته : بدیع
خجالت می کشم .....
وقتی با این همه گناه می خوانمت وتو
باز با عطوفت جواب می دهی !
دست نوشته: بدیع
جامانده ام ازتلاتم امواج
به یکنواختی دریا رسیده ام
هرچه پارو می زنم باز اما
به جلو نمیروم ...
دست نوشته : بدیع
رسوب می کنند انباشته ی درد هایی ...
که در دلم مانده وفسیل می شوند
زیر این همه درد تمام " احساسات "
یک انسان!
دست نوشته : بدیع
می شوم تنها باز اما خدا
دانم این را هرچه هم تنها شوم
باز هم حتی در اوج بی کسی
هستی ومن غافلم از هستی ات
خواهمت عذری گذر از من خدا
خوب دانم بی مرامی از من است
توکه هر روزو شبم همراهمی
هوشیار ومنتظر در یادمی
چون که گویم ای خدا با جان ودل گویی بلی
خواهی از من که بخواهم هرچه میخواهم ولی
گاه از روی جهالت گویمت که عاجزی
غافل اینکه از برای حل مشکل ای خدا تنها کسی
انتهای مهربانی دوستت دارم خدا
افتخارم هست همین که می پرستم من تورا
شاعر : بدیع
خش خش جاروی تو ای رفتگر
چه دل انگیز است در آغاز روز
می روم در فکر هنگام تماشا کردنت
می کنم تحسین تورا من باخودم
گویم این آدم چقدر هستش بزرگ
کین کند این کار را از روی دل
آخرش با این همه زحمت درآمد زا که نیست
فوقش یک دست مزد اندک هست همین
می کنم هرشب برای تو دعا
تاشوی که رستگار نزد خدا
این بدانم که اثر دارد دعا
در وجود بندگان بی ریا
شاعر : بدیع
یاد دارم در دل کودکی ام
فکر می کردم خدا ،
یک مربع هست بارنگی سپید
می کشیدم روی کاغذ یک مربع
در کنارش آدمی تنها وپیر
می شنیدم از پدر آخر خدا همراه ماست
در غم وتنهایی وپیری وجودش رو به ماست
مادرم می گفت او بی انتهاست
رنگ او رنگ سپید نور هاست
در وجودش نیست حتی یک دمی در ماندگی
بر همین علت کند یاری ز هر درمانده ای
ای خدا تو بامنی هر جاروم هرچه کنم
پس بدان ای یار خوبم دوستت دارم ، همین !
شاعر: بدیع
آرام واز درون خمیر می شوی ای سنگ بی احساس
این مهر ومحبت آخر کار خودش را کرد ........
دست نوشته: بدیع
قلمم ، تو سیاهی اما
با همین چهره ی نازیبایت
چه زیبا کار ها کردی برایم
باتو معنا داده ام
من سرنوشت کاغذ خالی از احساس سفید بی رمق را.
شاعر : بدیع
گویا دلم از آنهمه تنهایی رهاست
نوری از سوی خدا در این دلم بی انتهاست
می برد این نور من را رو به اوج آسمان
تاکنم حس من وجود آشنایی مهربان
اوبریزد آب پاکی بر دل وبر این روان
من کنم شکرش بگویم : شکرت ای توپُرتوان !
شاعر : بدیع
یادمان باشد ...
برای گذراندن زمان وبه پایان رسیدن روز ها
انقدر عجله نکنیم ....
روزی خواهد رسید که چه بخواهیم وچه نخواهیم باید برویم!
دست نوشته :بدیع
انســــان های باوجود کســـانی هســـتند
که می ترســـند از خشم آنکه می پرســتند !
دست نوشته : بدیع
می کشند .... .... .... بی گناهــ
می خورند .... .... .... حرامــــ
آوار می کنند .... .... .... خانه هـــــا
اشغال می کنند .... .... .... کشورهـــــا
زور گویی می کنند .... .... .... به مظلومـــــــ
و .......
اینها اند که ادعای آدمیت دارند !!!
دست نوشته : بدیع
باهزار زحمت
عنکبوت تار می تند!
من رد می شوم ، تار پاره می شود
عنکبوت دوباره تار می تند
تو رد می شوی ، تار پاره می شود
عنکبوت باز تار می تند
اینبار او رد می شود ، تار پاره می شود!
عنکبوت برای بار چهارم تار می تند
و ما میخندیم فکر می کنیم کارش بیهوده است
غافل از آنکه عنکبوت
برای زنده ماندن تلاش می کند
دست نوشته: بدیع
آدم مثل دیواری است که هر جایش رانگاه کنی سوراخی پیداست
خب بالا خره هیچ انسانی کامل نیست!
از این اما سو ء استفاده می کنند تنبلانی که بی وجودیشان
اجازه نمی دهد این کاستی هارا باکمی سیمان پر کنند
ونمیدانند که اگر این سوراخ هارا تعمیر نشود
روزی دیوار وجودشان فرو خواهد ریخت.
دست نوشته : بدیع
یک عده ابله پول پرست قدرت دوست جمع شده اند
تمدنی تاریک شکل داده اند
بیش از نصف جهان رازیر سلطه گرفته اند
می خورند ، غارت می کنند ، می کشند
آنوقت از حقوق بشر حرف میزنند!!!
حق 1 انسان!!!!!
کسانی که انسانیت رابه باد فراموشی سپرده اند
حیوان هایی گرگ صفت در لباس میش
که انسان های ساده ی بیچاره را گول میزند و
سوء استفاده میکنند از اعتماد مردمی که
به دستشان امید دارند.
از آزادی بیان می گویند اما ......
چرا تا علیه شان سخن بگویی
جانت را تهدید می کنند؟
ظاهرا تمدنی انسانی دارند اما واقعیتش
حیوانیتی بیش نیست!!!
دست نوشته : بدیع
شاید من اونی نباشم که مورد پسند خیلی ها باشه
شاید افکارم برای خیلی ها بی معنی باشه
اما: مهم نیست
من برای دیگران زندگی نمیکنم!
من برای خودم زندگی میکنم!
مهم نیست بگذار خودشان را خالی کنند
مسخره کنند هرکاری میخواهند بکنند بکنند.
من بی توجه ام به آدم هایی که سعی میکنند
خودشان نباشند تا دیگران را داشته باشند
من ترجیح میدهم تنها باشم اما...
خودم باشم!
دست نوشته: بدیع
صاف ، زلال ، روشن ، مهربان است .
مانند آینه ، آب ، خورشید ، مادر .
پدریست برای همه
دلسوز ، صادق ، مهربان
بابایی که خیلی هایمان فراموشش کرده ایم ،
به فکرش نیستیم اما ....
دلش همانند دریاست ، همه در دلش جاداریم
، به فکر ماست هرروز
هرهفته
هرماه
هرسال
سلامتی " آقا صاحب الزمان " صلوات!
امروز همان فردایی بود که دیروز برایش نقشه ها داشتم
اما امروز هم به سر رسید ومن پله ای به خدانزدیک نشدم
چون امروز هم مثل دیروز برای فردانقشه میکشیدم !!!
دست نوشته : بدیع
این روز ها انسانیت را از یاد برده اند
توهم دارند که انسانند
درحالی که حیوانیتشان را به رخ یکدیگر می کشند !
دست نوشته: بدیع
حاصل زحمت های کشاورز
محصولی است که بذرش راکاشته بود
هرچه کاشتی همان رادرو میکنی
پس.... مواظب باش چه می کاری؟!
دست نوشته : بدیع
همیشه وقتی از آدم میپرسند علایقت چیه؟
میگیم:
زندگی رودوست دارم ، خاکمو دوست دارم،
پدرومادرمو دوست دارم ، دوستانمو دوست دارم
خونمونو دوست دارم ، ماشینمون دوست دارم ،
آسمونو دوست دارم ، دریارو دوست دارم ، طبیعت سبز رو دوست دارم
و...
ولی آخه بیچاره بگو اونیم که همه ی این چیزهارو
از اون دارمو دوست دارم !!!
دست نوشته : بدیع
اطرافیان درک نمی کنند
جملات ساده ای را که از روی واقعیت های زندگی مینویسم
وباور نمیکنند نوشته های انسانی که درک نمیکنند افکارش را .
دست نوشته : بدیع
فریــاد انسانـــ هــارا خالیـــ میــکند
همــانـــ فریـــاد اگـر زدهـ نشــود
انسانـــ از درونـــ فرو میــــ پــاشــد
منــ ! فــریاد میزنمـــ تا از افکاریـــــ که آزارمـــ میدهـــند خالیـــ شومــ !!!
غافلــــ از اینکــه اینـــ افکــار مراساختـــه انـــد ، ....
فـــریاد کـــه بزنمـــ فــرو میــ پاشمـــ !!!
دست نوشته : بدیع
شایدنتوانم به دیگران بفهمانم که میفهمم حرفهایشان را
امامیتوانم ازحرفها ، رفتار وافکارشان
به خوبی بفهمم که مرانمی فهمند!
دست نوشته : بدیع
آدمهایی که امروز دوستت دارند و فردابدون هیچ توضیحی رهایت می کنند...
آدمهایی که امروز پای درد دلت می نشینند و فردا بیرحمانه قضاوتت می کنند...
آدمهایی که امروز لبخندشان را می بینی و فردا خشم و قهرشان......
آدمهایی که ام روز قدرشناس محبتت هستند و فردا طلبکار محبتت...
آدمهایی که امروز با تعریف هایشان تو را به عرش می برند و فردا سخت بر زمینت می زنند...
آدمهایی که مدام رنگ عوض می کنند
امروز سفیدند، فردا خاکستری، پس فردا سیاه...
آدمهایی که فقط ظاهرا آدمند ...
چیزی هستند شبیه مداد رنگی های دوران بچگی مان !!
هر چه بخواهند می کشند...
هر رنگ که بخواهند می زنند....
می ترسم از بعضی آدمها ...
هوا سرد بود بارون میومد
نیمه های شب صدای پای کسی رو شنیدم
ازتورخت خواب تکون نخوردم
خیلی خسته بودم
صبح که بیدارشدم هرچی صداش کردم
جواب نداد. فقط من موندم ومن!!!
دست نوشته : بدیع
چه دنیاییه
امروزیکی بت میگه خیلی دوست دارم
چندروزبعدول میکنه حتی جواب 1استم نمیده
بعد1ماه دوباره میاد میگه ببخشید
تابهش دل میبندی یهوچشاتووازمیکنی
میبینی سرکارت گذاشته
حالا تواین دنیا واسه چی آدم به کسی دل ببنده که
میدونه چندروزبعدمیزارتشومیره
پس بهتره تنهاباشه ... نه؟
دست نوشته : بدیع
کاش میشدآدمی باشی
که دوستات هرلحظه یادت کنن
نه اینکه تاسراغی ازشون نگیری
بگن بیخیالش حوصلشوندارم
ووقتی هم سراغشون بری صدتابهونه جورکن
تاتوروازسرشون بازکنن
کاش دوستایی داشتم که فقط
وقتی مشکل دارند نیان سراغم
دست نوشته : بدیع
سلام دوستان نمیدونم چرامخم دیگه یاری نمیکنه
هرچی میخوام بنویسم هیچی به ذهنم نمیرسه
پس اگه دیربه دیرمطلب میذارم شماببخشید
راستی سال نوتون مبارک ببخشیددیرمیگم چون رفته بودم مشهد
نشددیگه شرمنده بوسسسسسسس
سلام دوستان این مطلب بسیارجذاب وخواندنیه که من اون روچنددفعه خوندم گفتم واسه شماهم بذارم
حتمابخونیدشا خیلی باحاله
"واسه خوندن بروادامه مطلب"
خدایا امروزبازدلم گرفته
امروزبازتنهاشدم
امروز بازمن موندم وتو
دلم میخوادبات دردودل کنم
اما.....
نمیدونم چجوری آخه
هروقت تنهامیشدم یادت میوفتادم
خوب چیکارکنم دست خودم نیست
منوببخش!!!
ولی بایدباهات حرف بزنم وگرنه
...
تنهایی چیکارکنم؟؟؟!
خدایا گاهی فراموشت میکنیم
خدایاگاهی کارای زشتی انجام میدیم
خدایا گاهی به خیلی هابی احترامی میکنیم
خدایاگاهی میزنیم زیرتموم اعتقادات دینی مون
گاهی میزنیم زیر بودنتو
ولی توچی ....... ....... ...... ......
خدایاتو همشومیبینی ولی هیچکدوم رو
به دل نمیگیری واگه دوباره بیایم بگیم
خدایامنو ببخش مارومیبخشی ولی...
مادوباره توروفراموش میکنیم
خدایاتوخیلی بزرگی بازم ماروببخش!
دست نوشته : بدیع
تعداد صفحات : 2